دسته بندی | معارف اسلامی |
بازدید ها | 3 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 190 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 291 |
بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام
جایگاه و موقعیت زن. 1
مزدایی. 1
مسیحیت.. 7
اسلام. 11
مفهوم ازدواج و اهداف آن. 16
مزدایی. 16
مسیحیت.. 18
اسلام. 38
گونه های ازدواج. 43
مزدایی. 44
تکهمسری.. 44
چند همسری.. 45
ازدواجهای پنجگانه. 45
ازدواج دروندینی. 49
ازدواج با محارم. 50
مسیحیت.. 57
ازدواج موقت (محرمانه) 61
ازدواج بین الادیانی. 63
اسلام. 64
تکهمسری.. 64
چند همسری.. 65
ازدواج موقت.. 69
فلسفه و هدف.. 69
|
تاریخچه ازدواج موقت.. 72
ارکان ازدواج موقت.. 73
اختصاصات ازدواج موقت.. 74
|
دیدگاه اهل سنت در باب ازدواج موقت.. 75
ازدواج بینالادیانی. 76
اسلام آوردن یکی از زوجین. 82
ارتداد افراد مسلمان. 82
احکام ازدواج. 84
مزدایی. 84
شرایط عقد نکاح. 85
موانع ازدواج: 86
احکام زناشویی. 86
تکالیف زن و شوهر. 89
ازدواج های حرام. 90
مسیحیت.. 95
ازدواجهای مخفیانه. 96
شرایط عقد نکاح. 115
تکالیف زن و شوهر. 119
احکام زناشویی. 120
ازدواج های حرام. 120
زنا 120
اسلام. 124
شرایط صحت عقد نکاح. 126
سن ازدواج. 129
شرایط فسخ عقد نکاح ( در مرد) 130
شرایط فسخ عقد (در زن) 131
وکالت در عقد. 132
اولیاء عقد. 132
احکام فقهی ازدواج. 133
|
ازدواج حرام. 134
موانع ازدواج شرعی یا محرمات.. 134
2- محرمات سببی. 135
|
3- محرمات رضاعی. 137
محرمات موقت.. 139
تکالیف زن و مرد. 142
1- حقوق معنوی.. 146
2- حقوق مادی زنان. 147
تاریخچة مختصر مهریه. 148
شی موضوع مهریه. 149
انواع مهر. 150
مقدار مهر. 152
تملّک مهر. 152
نفقه. 152
حدود نفقه. 153
عدّه 154
زنا 156
مجازات زنا 158
اقسام حدّ زنا 159
اثبات جرم زنا 161
آداب ازدواج. 163
مزدایی. 164
آداب و مراسم خواستگاری.. 164
آداب نامزدی.. 165
انتخاب روز فرخنده 166
مراسم روز عروسی. 166
1-وکیل پرسان. 166
2- گواه گیران (مراسم عقد) 169
3- عروس کشان. 173
|
4- پاتختی. 174
مسیحیت.. 175
آداب و مراسم ازدواج. 175
|
1- رضایت.. 175
2- خطبه. 176
3- دادن حلقه یا تبادل حلقه ها 178
5- زفاف.. 180
اسلام. 181
انتخاب همسر. 183
مراسم خواستگاری.. 184
خواستگاری از نامزد دیگری.. 185
حدود نگاه کردن هنگام خواستگاری.. 186
گزینش دختر. 188
خرج بری.. 189
شیرینیخوران. 190
نشان دادن دختر به قابله. 191
خریدن لباس برای عروس آینده 191
تهیه جهیزیه. 191
مراسم عقد. 192
فرستادن رقعه (کارت عروسی) 194
آرایش دختر. 194
حنابندان. 196
مراسم عروسی. 196
عروس بران. 198
شب زفاف.. 198
پایتختی. 200
روز سوم عروسی. 201
طلاق وازدواج مجدد. 202
مزدایی. 202
|
|
طلاق. 202
ازدواج مجدد. 202
مسیحیت.. 203
طلاق: 203
ازدواج مجدد. 217
اسلام. 218
طلاق. 218
اختیار طلاق. 220
جواز و مشروعیت طلاق در قرآن: 223
ارکان طلاق. 223
انواع طلاق. 226
لعان، ایلاء، ظهار. 229
ازدواج مجدد. 232
فهرست منابع. 234
Source: 235
آنچه مسلم است این است که در هیچ یک از ادیان و فرهنگ ها زن از وضعیت و موقعیتی برابر با مرد برخوردار نبوده است. این وضعیت نابرابر در همة شئون زندگی نمود دارد.
احکام دینی زنان را مخاطب قرار نمی دهد و مسائل مربوط به ایشان به صورت غیر مستقیم و بواسطة مردان مطرح می شود اما این امر در ادیان بسته به فرهنگ ها متفاوت است به عبارت دیگر دامنة این نابرابری ها در همة ادیان یکسان نیست دراین فصل به بررسی وضعیت زن در ادیان مورد بحث می پردازیم.
در میان اقوام و ملل شناخته شدة باستان، هیچ جامعهای وجود ندارد که در آن به اندازة دین مزدایی در میان مرد و زن تعاملی خوب و سازنده وجود داشته باشد. به نظر میرسد که زن و مرد در اوستا از حقوقی برابر برخوردارند و نسبت به یکدیگر ارجهیتی ندارند. زن و مرد پرهیزکار معمولاً در کنار هم ذکر میشوند. خطابههای فلسفی که زرتشت در "گاتاها" نسبت به مردان و زنان ایراد میکند نشاندهندة وجود زنانی توانا در زمان زرتشت بوده است. وظایف زن در ایران باستان به فعالیتهای اقتصادی درخانواده محدود نمیشد، بلکه در پیشبرد معنوی و اخلاقی تمام جامعه نقش مهمی را ایفا میکرد او معلم اخلاق به حساب میآمد.[1] در اوستا همیشه زن یک جزء مهم جامعه شناخته شده و در همه حقوق اجتماعی حتی در مراسم مذهبی نیز با مرد برابر دانسته شده است. در ادعیه زرتشتیان، هرجا از فروهر در گذشتگان یاد شده، فروهر زنان پارسا نیز ستوده شده است. در ایران باستان زن مقام بسیار ارجمندی داشت و دربسیاری از شئون زندگی با مرد همکاری میکرد. درست است که پسر به خاطر شرکت در کارهایی مثل جنگ و شکار و کشاورزی مورد توجه و مهر بیشتر بود، آیات بسیاری دراوستا وجود دارد که در آنها فرد از درگاه خداوند و فرشتگانش خواستار پسر است. با این حال آیاتی در اوستا یافت میشود که بر یکسانبودن ارزش پسر و دختر دلالت دارد در دعای "اهمائه ریشچه"[2]، فرد درضمن درخواست نعمتهایی مانند تندرستی، شادمانی روانی، زندگی مرفه و آسوده از اهورا خواستار است که فرزندان نامی و مشهور نیز به او عنایت نماید، واژه اوستایی که در این دعا آمده است: "آسنا مچذره زینتم"[3] است که به معنی فرزند نامی و مشهور است و فرزند اعم از دختر و پسر است در اندرزنامه "آذربادمهراسپندان" آمده است زن و فرزند خود را از فرهنگ باز مگیر که تو را تیمار و رنج گران از آن نرسد و پشیمان نشوی. در مورد آموزش اصول اخلاقی و مذهبی و دیگر دانشها، تربیت دختر و پسر یکسان بود و هر دو به یک اندازه بهرهمند میشدند.[4]
پروفسور"کریستینسن"[5] خاورشناس نامی دانمارکی درکتاب خود به نام شاهنشاهی ساسانیان مینویسد: دوشیزگان ایران باستان تنها با وظایف خانوادگی آشنا نمیشدند، بلکه اصول اخلاقی و قوانین مذهبی اوستا را نیز فرا میگرفتند و چه در اجتماع و چه در زندگی خصوصی از آزادی عمل برخوردار بودند. این آزادی عمل به اندازهای بود که اگر دوشیزهای میخواست حتی برخلاف میل والدین خود، با پسری زناشویی کند، پدر و مادر او نمیتوانستند ازاین کار جلوگیری کنند و موبدان بدون رضایت والدین دختر نیز به تقاضای آنها برطبق قانون ترتیب اثر میدادند.
شوهر به عنوان "نمانوپئتی"[6] و زن به عنوان "نمانوپتنی"[7] خوانده میشد. "گایگر"[8] در کتاب تمدن ایرانیان خاوری مینویسد: «زن در صف همسری شوهر قرارمیگیرد نه از تابعین او، کنیزش نیست بلکه رفیق و همسر و در کلیه حقوق باید با او شریک و برابر باشد». در ایران باستان زن شخصیت حقوقی داشت و میتوانست صاحب مال و ملک از خود باشد. بنابه نوشتههای کتاب "نیرنگستان" زنان میتوانستند در سرودن "یسنا" و برگزاری مراسم مذهبی با مردان همکاری کنند یا خود به این کار مبادرت کنند. حتی در دوران سالخوردگی هنگامی که عادت زنانگی از آنها رفع میشد میتوانستند وظیفه نگهبانی آتش مقدس را به عهده بگیرند. زنان دانشمند بنا به کتاب "مادیکان هزار دادستان" (هزارماده قانون) میتوانستند به شغل وکالت دادگستری بپردازند و حتی گاهی بر مسند قضاوت بنشینند.[9] دربارة جایگاه والای زن در ایران باستان، در متن پهلوی "مادیکان هزار دادستان"، به مطالب جالبی برخورد میکنیم: ادارة خانواده به صورت عادلانهای میان پدر و مادر خانواده تقسیم میشد، مادر در ادارة امور داخلی خانواده اختیار تام داشت به گونهای که پدر حق دخالت در کارهای او را نداشت. ایرانیان باستان دختر را مجبور به ازدواج برخلاف میل خود نمیکردند. زن در میان ایرانیان باستان، جایگاه والایی داشت. او از موقعیتی برابر با مرد برخوردار بود، البته این مسأله در کتب دینی ایرانیان به طور آشکارا نمودی ندارد. دختر ایرانی نه تنها وظایف مربوط به خانواده، بلکه اصول اخلاقی و دینی اوستا را نیز فرا میگرفت. او هم در خانه و هم در بیرون از خانه از آزادی برخوردار بود. در اوستا در فهرست شخصیتهای نامبردهای که به خاطر قداست، خرد، قهرمانی و فداکاری ذکر شدهاند، نامهای زنان ممتازی به چشم میخورد. دختر به شوهری داده میشود که جوان، زیبا، سالم، هنرمند، خوشخو، فرهیخته و خوشبیان باشد. عنوان "مانوپتنی" یعنی بزرگ خانواده که اوستا به زن می دهد، نشاندهندة برابری جایگاه مرد و زن است. این مسأله درمتون پهلوی از جمله "دینکرد"، "مینوی خرد" و "دادستان دینیگ" نیز آمده است.[10] زنان ایرانی در دوران باستان در فن تیراندازی، اسبسواری، شمشیرزنی و دیگر فنون پهلوانی نیز آموزشهایی میدیدند و در شکار و جنگ شرکت میجستند.[11]
در دورة هخامنشیان، درصورتی که فرزند میدید که مادرش وارد مکانی میشود که او در آنجا ایستاده است درحالت ایستاده باقیمیماند تا مادر به او اجازة نشستن بدهد. حتی شاه نیز برای مادر خود احترام فراوان قائل میشد و درهنگام غذاخوردن پایینتر از مادر بر سر میز غذا مینشست.[12]
زنان در ایران برخلاف زنان در یونان و روم از حق مالکیت برخوردار بودند و نیز بسیاری از زنان جامعه ایران ساسانی که مربوط به طبقه بالای جامعه بودند، از حقوق اجتماعی بهره مییافتند. همچنین دوده سالار (بزرگ خانواده) میتوانست آنان را برخود سالار و صاحب اختیار یا به اصطلاح پادشاه کند. در آن صورت زن میتوانست شخصاً همسر اختیار کند و نیز برخلاف زنان طبقات پایین، در دادگاه گواه یا داور باشد.[13]
در درون خانواده زن از ارجمندی و قدرتی برخوردار بود که به نقش او به عنوان مادر خانواده (کدبانو) بازمیگشت. در آن دوره اعتقاد بر این بود که "فرهخانه" با کدبانو پیوند دارد و هرگاه جسد او را از خانه بیرون برند "فرهخانه" با وی به در خواهد رفت. فرزندان ملزم بودند که هم از پدر و هم از مادر فرمانبرداری کنند. همسر کدخدا میتوانست در اموال شوهر شریک او باشد. زن حق مالکیت داشت و میتوانست درآمد ویژه ای داشته باشد و دستمزد خود را برای خود نگهدارد. وقتی زن و شوهر با هم وام میگرفتند، به صورت شریک متضامن با آنها رفتار میشد و وامدهنده میتوانست درغیاب شوهر وام را از زن بازپس گیرد.[14]
با این حال از کتابهای پهلوی برمیآید که از اعتبار جنسیت مردانه و اقتدار جامعه هند و اروپائیان باستان در دورة ساسانی، چنان اثری بر جای بوده است که پسرزاده شدن امتیاز تلقی میشد. مرد هم حرمت و مزایای حقوقی بسیاری را دریافت میکرد و هم مسئولیت تأمین معاش زن و فرزندان را برعهده داشت. بدان گونه که زن بیوه مظهر بیپناهی و رنجوری بود، اما زن کوشا و هوشیار با سود جستن از حق تملک و دارایی و کار میتوانست به یاری بخت و دانایی، جایگاه والایی در جامعه بیابد. زن در آن روزگار، توان آن را داشت که مزایایی را با شایستگی ذاتی و کوشندگی از آن خود کند که مردان خودبهخود به محض مرد زادهشدن امکان بهرهمندی از آن امتیازات را مییافتند. [15]
در"گاهان" زن از دو دیدگاه مورد توجه قرار میگیرد که مکمل یکدیگرند، یکی به عنوان گرونده زرتشتی و دیگر به عنوان یکی از دو جنس بشر که نقش و جایگاهی ویژه در زندگی اجتماعی دارد. در مورد اول وجدان زن مورد خطاب است. وی ولی به مثابه نیمی از گروندگان دین شناخته میشود. پیامبر او را فرا میخواند تا بیندیشد و خود، دین خویش را برگزیند. در دومین نظرگاه وی نقش خاص خود را باید به عنوان دختر و همسر و مادر در خانواده ایفا کند. در اینجا زن نقش طبیعی و زیستی زایمان و پرورش نوزاد را برعهده دارد که موجب دوام جامعه و بقای نسل و نوع بشر است. وجدان زن آزاد است که بر اساس رأی و خرد و شناخت خود آنچه را بهتر میداند اختیار کند اما بنابر گواهی آثار مکتوب، روی هم رفته از برابری جایگاه زن و مرد چنان که در"گاهان" میآید بتدریج کاسته میشود و هر چه از متنهای کهن فاصله میگیریم، جنس مذکر بیشتر به چشم میخورد و مقام و منزلت زن تنزل مییابد. در متون نیایشی اوستا یعنی بخشهای غیر گاهانی یسنا و نیز "ویسپرد" و "یشتها"، تأکید بیشتری بر ارجمندی زن وجود دارد. [16]
"گاهان" مژده حیات اخروی را به زن و مرد یکسان میدهد و هر چند وظایف زندگی را میان آن دو تقسیم میکند، نیکی ورزیدن و رستگاری را برای هر دو جنس همانند میشمارد. اوستای متأخر نیز تحتتاثیر آموزههای گاهانی، پیوسته روح بهشتی و جاوید یا "فروهر نیک" و پارسای زن و مرد را در کنار هم میستاید و یا حتی در کتاب "ویدیوداد"، سوگواری را برای هر دو یکسان میداند. "یشت کردن"، بر زن و مرد هر دو واجب است، مراسم ویژه در گذشتگان نیز برای هر دو یکسان است و از جزئیاتی ناچیز در این باره میتوان چشم پوشید.[17]
از نظر شرع کلیسایی، زن و مرد یکسانند و هر دو مخاطب قانون کلیسایی هستند، گرچه از آنجا که زن به اقتضای جنسیت از عهدة انجام بعضی کارها برنمیآید و لاجرم از تصدی بعضی مقامات دینی محروم شده است. با این حال در کلیسای اولیه به زنانی (معمولاً بیوه) برمیخوریم که دارای مقامات کلیسایی همچون "اسقف"، "کشیش" و "شماس" هستند.[18] این زنان چنانچه بخواهند به این مقامات نائل شوند باید واجد شرایطی باشند: دست کم شصت سال عمر داشته باشند، خود را شب و روز وقف عبادت کنند، درصورت بیوه بودن هیچ توجهی به ازدواج مجدد نداشته باشند، به قدیسان خدمت کنند، مهربان باشند و به فقرا کمک کنند.
در دورة پس از رسولان مدارک مستندی دال بر بهبود وضعیت بیوهزنان در غرب وجود ندارد شواهد و مدارک نیز در این مورد در شرق نیز مبهم است. اما این امر محتمل به نظر میرسد که بیوهزنان معمولاً به عنوان "شماس" منصوب میشدند.[19]
بااین حال در اول قرنطیان آمده است: زنان در کلیسا ساکت باشند چرا که ایشان مجاز به سخن گفتن نیستند و باید تابع باشند، چرا که شریعت میگوید اگر زنان بخواهند چیزی یاد بگیرند باید در خانه از شوهران خود بپرسند زیرا صحبت زنان در کلیسا شرمآور است(5-34/ 14). همچنین در اول قرنطیان آمده است: زنان باید در کلیسا خود را بپوشانند(15-14/ 11). زنان اگر چه دربعضی موارد به بعضی مقامات کلیسایی نیز دست یافتهاند، اما عهده دار منصب قضاوت نبودهاند.[20]
اما زن به عنوان عنصری از نژاد انسانی به همراه مرد مکلف است که در جهت رشد و تعالی انسان در همه ابعاد بکوشد. به گفته "پولسرسول" سیطرة مرد در جامعه به دلیل ابعاد شخصیتی مرد نیست بلکه به خواست خداوند بوده است پولس دراین باب میگوید: مرد صورت و جلال خداوند است و زن جلال مرد. از نظر کلیسای کاتولیک مرد رئیس و حاکم بر خانواده است. زن به منزله تکهای از بدن و قطعهای از استخوانهای مرد است و باید تابع شوهر خود باشد، البته این بدان معنا نیست که زن ملک شوهر است بلکه کاملکنندة وی به حساب میآید، چراکه ریاست و حکومت مرد بر خانواده نمادی از حکومت مسیح بر کلیسا و پیروی زن از شوهر سمبل تبعیت کلیسا از مسیح است. این حکم در ده فوریه 1880 از سوی کلیسا صادر شد البته این دیدگاه همواره مورد توجه کلیسا بوده است و شاید بتوان گفت کلیسا در این حکم این مسأله را دوباره مورد تأکید قرار داده است.[21]
در پروتستانتیزم عقیده بر این است که در مسأله عشق و محبت، زن و مرد از حق مساوی برخوردارند این عقیده در نقطه مقابل نظر کتاب مقدس دربارة زن است در عهد عتیق زن همواره تابع مرد بوده است در عهدجدید نیز چنین عقیدهای وجود دارد به طوری که در"افسوسیان"، "کولسیان اول"، "پترس اول"، "تیموتائوس" و "تیتوس" بر تبعیت زن از مرد و سیطرة مرد بر زن تأکید شده است. اما پروتستانهای لیبرال عمدتاً به "قلاطیان" و "افسوسیان" استناد میکنند که به نظر میرسد تساوی زن و مرد را مطرح میکنند.[22]
دون برونینگ[23] و همکاران وی به طور تأثیرگذاری نقد خانوادهگرایی و ازدواج را مطرح کردند. مسألة تساوی زن و مرد دیدگاههای مختلفی را به وجود آورد: یک دیدگاه این است که زن و مرد تصویری از خداوند هستند. یکی دیگر از این دیدگاهها مسیحیت تثلیث گرای احیاء شده است که خداوند را در اتحاد افراد در روابط میبینند به طوری که روابط شخصی انسانها منعکسکنندة روابط الهی میان قوم خداوند تلقی میشود. یک عقیدة دیگر این است که خداوند در مسیح به شکل انسان، نه صرفاً مرد تجسم یافت. بر این اساس، میتوان گفت پروتستانتیزم معتقد است که در مسألة ازدواج، زن و مرد از برابری برخوردارند و تبعیت و پایینتر بودن زن نسبت به مرد نادرست است. [24]
در آغاز قرن نوزده میلادی، پروتستانها این مسأله را مطرح کردند که اگر همگان به خدمت خداوند دعوت شده اند اگر آن گونه که در "قلاطیان" آمده است میان یهودی و یونانی، زن و مرد فرقی وجود ندارد براین اساس چرا زن به انجام خدمات روحانی نپردازد؟ چنانچه پولس رسول گفته است که همه اعضای جامعه مسیحی روحانیانی هستند که به خدمات الهی میپردازند، پس زنان بخشی از این روحانیان به حساب میآیند. اگر مسیحیت از همگان اعم از زن و مرد میخواهد به مطالعه کتاب مقدس بپردازند و به همراه فرزندان خود در شهادت و ایمان مشارکت کنند، پس زنان نیز میتوانند به چنین کاری بپردازند. اگر هر مسیحی بشارت تعمید روحالقدس را دریافت کرده است، پس زن نیز چنین بشارتی را دریافت کرده و به اندازة مرد مستعد نجات است. اما کلیسای کاتولیک رومی همچنان به موضع خود دایر بر عدم صلاحیت زنان درتصدی مقامات روحانی، اصرار میورزد.[25]
بحثها علیه روحانیت زن در پروتستانتیزم به مدت حدود دویست سال جریان داشت و گروههایی که قائل به قابلیت زنان برای روحانی شدن بودند، درحدود نیمه قرن بیستم توانستند به اعتقادات خود جامه عمل بپوشانند. کسانی که معتقد به عدم صلاحیت زنان برای رسیدن به مقامات روحانی بودند، به کتاب مقدس استناد میکردند. ایشان میگفتند که خداوند در خلقت، زن را تابع مرد آفریده است و در این باره به سفر پیدایش استناد میکنند که در آن آمده است: حوا بعد از آدم به عنوان کمک وی خلق شد(18/1). همچنین ایشان به داستان هبوط آدم اشاره میکنند که در آن حوا، آدم را اغوا میکند و لذا از سوی خدا محکوم شد که همواره تحت سلطه شوهر خود باشد (26-7/ 1) ایشان همچنین در عهدجدید به اول قرنطیان استناد میکنند که در آن آمده است: زن باید مرد را تبعیت کند و او را جلال بخشد،(قرنطیان 8-7/11) کسانی که معتقد به قابلیت زنان برای رسیدن به مقامات روحانی بودند به عهد عتیق استناد نکردند. ایشان با رد بعضی فقرات کتاب مقدس بر آن بودند که نحوة نگرش به انسان درگذشته، با رویکرد مترقی نسبت به انسان متفاوت است ایشان به این داستان خلقت در سفر پیدایش استناد میکنند که در آن آمده است: زن و مرد با هم و به صورت خداوند آفریده شده و با هم از خلقت بهرهمند گردیدهاند(7-26/ 1). ایشان همچنین به نحوة برخورد مسیح با زنان استناد میکنند و میگویند که او نسبت به زنان احترام فراوانی قائل بود. پولس نیز هنگامی که به قدرت عیسیمسیح در تغییر امور اشاره میکرد تأکید داشت که در کلیسا تفاوتی میان نژادها و جنسیتها وجود ندارد چرا که همه در عیسیمسیح یکی هستند. قلاطیان مخالفان همچنین معتقد بودند چون عیسیمسیح مرد بود پس باید روحانیون مرد باشند اما موافقان روحانیت زنان درجواب ایشان میگویند پیش از پرداختن به جنسیت عیسیمسیح، انسانیت وی مطرح است. از سال 1950 تا دهه 1970 میلادی بیشتر شاخههای پروتستان راه را برای رسیدن زنان به مقامات روحانی هموار کردند.[26]
زن در دین اسلام جایگاه والایی دارد و از آنجا که در جامعهای که اسلام ظهور کرد زن هیچ قدر و منزلتی نداشت.
دادن این امر کافی است نگاهی به آن جامعه افکنده شود. در آن عصر نه تنها در میان جامعه اعراب زن هیچ جایگاهی نداشت بلکه در میان اقوام دیگر نیز وضع بهتر نبود.
عرب برای زن نه استقلالی در زندگی قائل بود و نه حرمت و شرافتی، و تنها حرمتی که برای او قائل میشد در چارچوب خانه و خاندان بود. زنان در عربها ارث نمیبردند، و تعدد زوجات آن هم بدون حدی معین، جایز بود، همچنان که در یهود نیز چنین است، و همچنین در مسأله طلاق برای زن اختیاری قائل نبود. در مواردی دختران را زنده به گور میکردند اولین قبیلهای که دست به چنین جنایتی زد، قبیلة بنوتمیم بود، و به خاطر پیشامدی بود که در آن قبیله رخ داد، و آن این بود که با نعمانبنمنذر جنگ کردند، و عدهای از دخترانشان اسیر شدند که داستانشان معروف است، و از شدت خشم تصمیم گرفتند دختران خود را به قتل برسانند، و زنده دفن کنند و این رسم ناپسند به تدریج در قبائل دیگر عرب نیز معمول گردید، و عرب هرگاه دختری برایش متولد میشد به فال بد گرفته و داشتن چنین فرزندی را ننگ میدانست به طوری که قرآن میفرماید: [27] پدر دختر از شنیدن خبر ولادت دخترش خود را از مردم پنهان میکرد و برعکس هر چه بیشتر دارای پسر میشد (هر چند پسرخوانده) خوشحالتر میگردید، و حتی پسر زن شوهرداری را که با او زنا کرده بود، به خود ملحق میکرد و چه بسا اتفاق میافتاد که سران قوم و زورمندان، بر سر یک پسری که با مادرش زنا کرده بود نزاع میکردند، و هر یک آن پسر را برای خود ادعا مینمودند.
البته از بعضی خانوادههای عرب این رفتار هم سرزده، که به زنان و مخصوصاً دختران خود در امر ازدواج استقلال داده، و رعایت رضایت و انتخاب خود او را کرده باشند، که این رفتار از عرب، شبیه همان عادتی است که گفتیم در اشراف ایرانیان معمول بود، و خود یکی از آثار امتیاز طبقاتی در جامعه است.
و به هر حال رفتاری که عربها با زنان داشت، ترکیبی بود از رفتار اقوام متمدن و رفتار اقوام غیرمتمدن، که این اساس ندادن استقلال به زنان در حقوق، و شرکت ندادن آنان در امور اجتماعی از قبیل حکومت و جنگ و مسأله ازدواج و اختیار دادن امر ازدواج به زنان اشراف را از ایران و روم گرفته بودند، و کشتن زنده به گورکردن و شکنجه دادن آنان را از اقوام بربر و وحشی اقتباس کرده بودند[28].
بیشترین شأنی که برای زنان قائل بودند این بود که زنان کالایی بیش نیستند و به زن به عنوان انسان کامل و حتی در برخی موارد انسان نمیگریستند. قبل از ظهور دین اسلام زنها در منتهای بدبختی و فلاکت به سر میبردند و از هر گونه حقوقی که برای انسانها لازمالرعایة بود محروم بودند اسلام در قرآن احیاء کننده حقوق زن است. اسلام به زن، که در طول تاریخ و جوامع بشری از حقوق طبیعی و انسانی خود محروم شده بود. استقلال، شخصیت حقیقی و حقوقی بخشید. و او را همردیف با مردان خلیفهالله فیالارض نامید. با بررسی دیدگاه اسلام، زنان و مردان جوهرة انسانی یکسانی دارند. ایشان در انسانیت خود با دیگران برابر هستند و هیچ فرقی در حدود ماهیت انسانی با یکدیگر ندارند. «در حالی که تمدن اولیه غرب بر این واقعیت که زن انسان کاملی نیست، مبتنی بود و نظر اسلام 1400 سال بیش یک ایده انقلابی بود»[29]
لذا «آنقدری که اسلام به زن خدمت کرده است به مرد نکرده است»[30].اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شئون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوی برقرار کرده، و علت آن این است که زن نیز مانند مرد میخواهد بخورد و بنوشد و بپوشد، و سایر چیزهایی که در زنده ماندن خود به آنها محتاج است به دست آورد، و لذا قرآن کریم میفرماید:[31].شما زنان و مردان از جنس همدیگر میباشید.
پس همانطور که مرد میتواند خود در سرنوشت خویش تصمیم بگیرد و خود مستقلاً عمل کند و نتیجة عمل خود را مالک شود، زن نیز بدون هیچ تفاوت چنین حقی را دارد: « سود و زیاد کارش، عاید خودش میشود»[32]
پس زن و مرد در آنچه که اسلام آن را حق میداند برابرند، و به حکم آیة: «آنچه حق میداند، حق واقعی است»[33].
جایگاه زن در قرآن به گونه است که حتی ملائکه و جبرئیل نیز با ایشان ارتباط دارند و حضرت مریم یکی از این زنان است که یکی سورههای قرآن کریم نیز به نام اوست[34].
این جایگاه رفیع نشان آن است که اسلام برخلاف برخی مکاتب و ادیان زاهدانه مثل گنوسیسم و مانوی که زن را موجودی شیطانی و اهریمنی میدانستند و یا برخی ادیان دیگر که زن را موجب انحراف و گمراهی مردها تلقی میکردند شأن والایی را برای زنان قائل میشود.
اسلام به خاطر طبیعت و فطرت وامکانات واقعی و قوت عاطفهای که زنان از آن برخوردارند، آنان را مورد حمایت خود قرار داده است و به علت ارتباط سیستم میراث با مسائل مربوط به هزینه و مخارج زندگی تفاوتهایی قائل شده است.
قرآن در عصر نزولش گامهای بلندی به سوی زن و حقوق انسانی او برداشت ولی هرگز به نام احیای زن به عنوان «انسان» و شریک مرد در انسانیت و حقوق انسانی، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموش نسپرد. آنچه از نظر اسلام مطرح است این است که زن و مرد به دلیل این که یکی زن است ودیگری مرد، در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند. جهان برای آنها یکجور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است. به همین جهت ایجاب میکند که از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند. در دنیای غرب اکنون سعی میشود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی بوجود آورند و تفاوتهای غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند. تفاوتی که میان نظر اسلام و سیستمهای غربی وجود دارد در اینجاست بنابراین لازم عدالت و حقوق فطری و انسانی زن و مرد عدم تشابه آنها در پارهای از حقوق است[35].
نکتة دیگری که میتوان از آن ارزش زن را در اسلام یافت، استقلال اقتصادی زنان متأهل در اسلام است، که کمتر مورد بحث قرار گرفته است. یکی از مسلمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال و دارایی و کار زن ندارد. در حقیقت اسلام به زنان متأهل شخصیت مستقل اعطا کرده است، شوهر هیچگونه سهمی در دارایی همسر خود ندارد، مگر این که او با مواقفت آزادانه خود از داراییاش چیزی به او ببخشاید قرآن دیدگاه خود را در مورد این موضوع کاملاً روشن بیان کرده است. «و مهر زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر به آنها بپردازید اگر چیزی از مهر خود را از روی رضا و خشنودی به شما بخشیدند از آن برخوردار شوید که حلال و گوارا خواهد بود»[36].
دارایی و درآمد زن تحت اختیار کامل خود اوست و تنها او میتواند از آن استفاده کند، زیرا مراقبت و خرجی او و فرزندان برعهده شوهر میباشد. مهم نیست که همسر تا چه اندازه ثروتمند است. او مجبور نیست در مخارج خانواده مشارکت کند، مگر این که داوطلبانه این مشارکت را انتخاب کند[37]. در حالی که در فرهنگهای دیگر، چنان که گفته آمد، نه تنها زنها استقلال اقتصادی نداشتند بلکه خود بیشتر جز اموال و دارایی، پدران یا همسران و فرزندان به حساب میآمدند.
نهاد ازدواج در همة فرهنگ ها از اهمیت خاصی برخوردار است. معمولاً در فرهنگ ها و ادیان، نه مرد ونه زن هیچ یک در هنگام بلوغ، بدون وجود همسر خود را کامل نمی دانند. بسیاری از ادیان ازدواج را عملی مقدس می دانند که منشأ الوهی دارد در این فصل به دیدگاه های ادیان مورد بحث راجع به مفهوم ازدواج و اهداف آن می پردازیم.
مفهوم ازدواج: از نظر ایرانیان ازدواج امری مقدس و تکلیفی دینی است[38] و کاری بسیار پسندیده به حساب میآید و سرباز زدن از آن و زندگیکردن به حالت تجرد ناپسند و در خور نکوهش است. هر فرد زرتشتی موظف است که چون به حد بلوغ برسد، برای خود همسری برگزیند. در "ویدیوداد" مردی که همسر دارد از مردی که همسر ندارد بهتر دانسته شده است.[39](ویدیوداد 47/4)
در بندهای سوم تا پنجم "یسنا"، هات53 به جایگاه والای ازدواج در ایران باستان اشاره میشود. درترجمة "یسنا" در جلد31 مجموعه کتب مقدس شرق در هات53 بندهای 3 و4 آمده است: و به او یعنی داماد، "جاماسپه"، ایشان تو را ای پروچیستا جوانترین دختر زرتشت را خواهند داد. زرتشت وی را به عنوان یاور و همفکر و پیرو"اشه" و "اهوره مزدا" و به عنوان یک پناه به "جاماسپه" میدهد. بنابراین ایشان به کمک "خرد آرمیتی" فراخ بخشندة بسیار پرهیزگار، مشاور یکدیگر خواهند بود و کرداری نیکو خواهند داشت. عروس یعنی "پروچیستا" پاسخ میدهد من به او عشق و مهر خواهم ورزید.[40]
اهداف ازدواج: اهداف ایرانیان باستان از ازدواج بالاتر و والاتر از تولیدمثل صرف بود. این اهداف خودخواهانه نبود، بلکه مبتنی بر آرزوی تعالی معنوی نیروی خیر در پایان جهان بود. بر طبق آموزههای زرتشت، انسان به منظور مبارزه با شرّ و تقویت و پشتیبانی از نیروی خیر به دنیا آمده است، براین اساس، انگیزة اصلی ازدواج، میل به مشارکت در تجدید حیات در آن جهان است که به انسان وعده داده شده است این تجدید حیات به تدریج و از فرآیند تجدید نسلها حاصل میشود، لذا ازدواج ازنظر ایرانیان امری مقدس بود. به کارگیری هر چه بیشتر آموزههای متعالی زرتشت، دوام بخشیدن به حکومت خداوند به واسطه تسهیل پیروزی نیروی خیر که در پایان جهان محقق میشود و اتحاد زن و مرد در قالب ازدواج به منظور گسترش نسل بشر، اهداف دینی به حساب میآمدند. [41]
در "ویدیوداد" آمده است: اگر کسی با کنیزی خردسال یا بزرگسال خواه نامزد شده یا نشده نزدیکی کرد و او را آبستن ساخت، نباید آن کنیز از شرم مردم جنین خود را تباه کند و اگر آن کنیز از شرم مردم جنین خویش تباه کرد، گناهی که از او سر زده و آسیبی که رسانیده است، به گردن بزرگان خانواده افتد و خویشاوندان وی به خاطر گناهی که از وی سرزده باید مجازات شوند. در یشتهای مختلف "اوستا"، بارها از زنانی که داروهایی می خورند و فرزند خویش را نابود میکنند شکوهها رفته و گلایهها شده است، و بدیشان اعلام و اخطار گردیده است که با این کار خود از فرمان "اهورامزدا"، سرپیچی کرده و دودمان خویش را تباه گردانیده و یار دیوان و "اهریمنان" گشتهاند[42].
مفهوم ازدواج: ازدواج را میتوان از دیدگاههای مختلف مورد توجه قرار داد. متألهان به آن به عنوان یک تکلیف مینگرند و آن را مرحلهای از زندگی میدانند که اکثریت مردم از سوی خداوند به آن خوانده میشوند. متالهان شعائرگرا، ازدواج را یکی از هفت نشانه ظاهری میدانند که راههای اعطاء فیض به مومن به حساب میآیند. ازدواج وضعیتی است که افراد با پیمان دو جانبه وارد آن میشوند.[43] مسیحیت ازدواج را یک شعیره میداند در این دین هرگونه رابطه جنسی خارج از پیمان ازدواج، گناه تلقی میشود.[44] ازدواج پیمانی دائمی میان زن و مرد، به منظور تولیدنسل و تربیت فرزندان است. کسانی که ازدواج میکنند وارد مرحلهای از زندگی میشوند که بر اساس آن به طور خاصی با مسیح ارتباط پیدا میکنند. در معنای الهیاتی تکلیف عبارت است از دعوت خداوند به زندگی مسیحی یعنی خداوند انسان را به حیات مسیحی دعوت میکند. ازدواج در مفهوم مسیحی اولیه تکلیف هر زن و مرد تعمید یافتهای است که بر اساس آن خود را وقف این مرحله از حیات میسازند و از این رهگذر آن همسران به کمال معنوی میرسند. تعالیم مربوط به پاپها در بردارندة اشاراتی به ازدواج به عنوان یک تکلیف و مرحلهای ازحیات است.لئوی سیزدهم میگوید: هر کسی حق دارد که آزادانه میان تجرد به پیروی از مسیح و ازدواج یکی را انتخاب کند. پاپ پیوس[45]یازدهم ازدواج را به عنوان کمال معنوی دو طرفه میداند. او میگوید: کسی که بر اساس ایمان این وظیفه خود را انجام دهد، از نظر خداوند انسان کاملی است خداوند تمام فرزندان خود را به کمال بخشیدن به دین دعوت نمیکند، اما همه ایشان را به کمال بخشیدن به خود فرا میخواند که همانا ازدواج است.[46]
این گفتههای پاپها دربارة ازدواج مبتنی برکتاب مقدس است. مثلاً آنجا که میگوید: پس خدا انسان را شبیه خود آفرید. او انسان را زن و مرد خلق کرد و ایشان را برکت داده، فرمود بارور و زیاد شود، زمین را پر سازید برآن تسلط یابید و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همه حیوانات فرمانروایی کنید(پیدایش28/1). آباءشورای یازدهم ازدواج را برای افراد غیر روحانی تکلیفی الهی تلقی کردهاند که درمرحلهای از زندگی باعث تقدیس انسان میشود.در مفهوم ازدواج مسیحی پیوند
زن و مرد نماد اتحاد مسیح و کلیسا است. لذا زن و مردی که وارد پیمان ازدواج میشوند در حقیقت از سوی خداوند دعوت شدهاند. تجرد و دوشیزگی از صدر مسیحیت به بعد در صورتی که برای خداوند باشد یک تکلیف مافوق طبیعی است. تجرد مقدس منجر به اتحاد با مسیح میشود و باعث پیوند معنوی روح و مسیح میگردد و نماد پیوند مستحکم مسیح و کلیسا است. در تلقی مسیحیت از ازدواج، این مفهوم نمایانگر پیوند زمینی و ثمربخش مسیح با کلیسا نیز به حساب میآید. در مسیحیت تجرد و ازدواج لازم و ملزوم یکدیگرند و فهم هر یک از آنها مستلزم آگاهی از دیگری است. براین اساس، به نظر میرسد که تجرد یک تکلیف فرا طبیعی است و ازدواج نیز با این که تکلیفی طبیعی و عادی به حساب میآید، دعوتی از سوی خداوند است. [47]
در حالی که ازدواج به عنوان یک امر مقدس با تجرد قابل مقایسه است، همچنین میتوان آن را با مرحلهای از اتحاد روحانی مقایسه کرد. خداوند اراده کرده است که انسان وارد پیوند ازدواج گردد. هر زن و مردی از سوی خداوند به ازدواج دعوت شده است، چرا که ایشان باید کثیر گردند و زمین را پر سازند و این تکلیف به واسطه آدم بر عهده همه گذاشته شده است. این فرمان خداوند فرمانی عادی نیست بلکه فرمانی مافوق طبیعی به حساب میآید به همین دلیل ازدواج در عهد عتیق و جدید هم جنبه مادی و هم جنبه معنوی دارد. اگر ازدواج به عنوان امر مقدس و یک عمل فوق طبیعی در جسم مسیح یک تکلیف باشد، این امر برای کسانی که این تکلیف را انجام میدهند حیات زاهدانه خاصی به ارمغان میآورد.[48]
در زمینة ایجاد معنویت در افراد متأهل، فرد باید بداند که زن و مرد دعوت شدهاند تا در ملازمت و به واسطه یکدیگر از طریق یک پیوند نزدیک و زندگی مشترک تقدیس یابند. ازدواج عبارت است از زندگی دو انسان که با یکدیگر کاملاً اتحاد یافتهاند. در چنین شرایطی در همه چیز بایکدیگر شریک اند و کاملاً ضروری است که آن دو باید همه چیز را تحت مراقبت مسیح با یکدیگر قسمت کنند. تـا روحاً و جسماً با خدا پیـوند یـابند و با یک خـواست و هدف به خـدا خدمت کنند. هریک از ایشان باید شخصیت مستقل و تغییر ناپذیر یکدیگر را به رسمیت بشناسند، چرا که زن و مرد عین یکدیگر نیستند بلکه مکمل یکدیگرند.
مشیت خداوند بر آن قرار گرفته است که انسانها با انتخاب جفت به کمال معنوی برسند. افراد متدین باید خداوند را از خود بدانند. عرفای بزرگ، تجربه دینی را با اصطلاح ارتباط زناشویی روح با خداوند توصیف میکنند، که از آن میان میتوان به قطعه 22 سرود معنوی "یوحنای صلیبی" اشاره کرد. عهد جدید نیز همواره از داماد و عروس و مراسم ازدواج سخن به میان میآورد.[49] انبیاء نیز ازدواج را به عنوان عهد و پیمان میان "یهوه" و بنی اسرائیل بکار می برند و این نشان دهندة آن است که ازدواج امری دو جانبه است.[50] اگر ازدواج درمسیحیت حقیقت فوق طبیعی باشد، باید اصول قداست را عملی سازد. افراد متدین عمدتاً در یک راه سلبی، یعنی ترک دنیا گام برمیدارند. که گذرا بودن دنیا را نشان میدهد. اما افراد عادی، بیشتر راه ایجابی را انتخاب میکنند. مسیحیت درسطح گستردهای تلاش میکند که ترک ازدواج را بیشتر مورد توجه قرار دهد اما این امر بیش از این که ماهیت الهیاتی داشته باشد، جنبه توصیه و تشویق دارد. پرهیزگاری از طریق اتحاد با مسیح در همسران چنان قداست و تکلیفی ایجاد می کند که آن دو نه تنها در تربیت، بلکه در تکالیف و تکامل معنوی نیز یکی می شوند و اختلاف نظرهای دو طرف در زمینه فضایل اخلاقی به تفاهم بدل می شود واز این رهگذر، شهوت بصری، جسمی و غرور خودبینی به طور درونی درمان می شود و خلاقیت فرا طبیعی مربوط به عشق دو طرفه میان زن و شوهر و از طریق فرزندان و به خاطر ایشان ایجاد می شود.[51]
اما پولس با اینکه ازدواج را به دلیل اجتناب از بیبند وباری ضروری میداند، ولی در عین حال تأکید میکند که فردی که بتواند امساک و پرهیز کند، بهتر است که مجرد بماند یعنی یا ازدواج
نکند و یا اگر همسر خود را از دست بدهد مجدداً ازدواج نکند. وی تجرد را برای نیل به اهداف دینی ضروری میدانست. ازبیوس[52] ازدواج را فساد و بیبند وباری میداند. به دلیل ارتباطی که مسیحیت با یهودیت دارد و از آنجا که کتاب مقدس یهودیان از نظر مسیحیان معتبر است، مسیحیت کوشید که دیدگاه یهودیت را نسبت به ازدواج و تولید نسل حفظ کند و دفاع و حمایت مسیحیت از تجرد ریشه در عهد جدید دارد.[53]
ازدواج نهادی الهی تلقی شده است در رساله به عبرانیان، جایگاه والایی به ازداوج داده شده است. معلمان مسیحی تجرد را میستودند و ازدواج در چشم ایشان گزینه دومی بود که افرادی که نمیتوانستند کف نفس بورزند آن را انتخاب میکنند.[54]
به واسطه ازدواج، میان طرفین پیمانی دائمی و انحصاری بسته میشود.[55] در پیمان ازدواج سه مرحله وجود دارد: اول این که هر یک از طرفین جان خود را در راه دیگری مینهد. شوهر مرگ عیسیمسیح بر روی صلیب را به یاد می آورد و میگوید: مرگ مسیح در حقیقت مرگ من بود من بر صلیب مسیح مردم و حالا دیگر برای خود زندگی نمیکنم. زن هم به صلیب نگاه میکند و همان کلمات را میگوید: مرگ مسیح در حقیقت مرگ من بود من بر صلیب مسیح مردم و حالا دیگر برای خود زندگی نمیکنم. از این لحظه به بعد، هیچ یک از آنها چیزی را از دیگری دریغ نمیکنند، هرچه شوهر دارد از آن همسرش است و هرچه زن دارد از آن شوهرش هم هست. هیچ کس چیزی برای خود ندارد. این، یکیشدن است،نه شراکت.[56]
دوم این که پس از این مرگ، حیات تازهای شروع میشود، براین اساس هر یک از طرفین در دیگری و از طریق او چنین زندگی میکند، شوهر به زن خود میگوید: زندگی من در توست من توسط تو به زندگی ادامه میدهم. به همین صورت زن به شوهر خود میگوید: زندگی من در
توست من زندگی خود را در تو میبینم. تو نمایان کنندة من هستی.[57]
سوم این که طرفین ازطریق اتحاد جسمانی به کمال میرسند و این اتحاد به نوبه خود میوهای به بار میآورند که ادامهدهندة آن حیات تازهای است که هر یک از طرفین میخواهد با دیگری ادامه دهد. خدا در تمام هستی، این اصل اساسی را مقرر فرمود که بدون اتحاد میوهای در کار نخواهد بود. زندگی مشترک به ثمرآوری منتهی میشود و زندگیای که در آن شراکت نباشد بیحاصل و بیثمر باقی میماند.[58]
ازدواج پیمانی دوطرفه است که بر اساس آن طرفین از حقوقی برخوردار میگردند که از مهمترین آنها تولیدمثل است. این پیمان بر اساس رضایت دوجانبه منعقد میگردد و هدف از آن تناسل، تربیت فرزندان و زندگی مشترک و تأمین احساسات و عواطف یکدیگر در قالب روابط زناشویی است ازدواج پیمانی الهی و فرا بشری است، لذا انسان قادر به نقض آن نیست بر این اساس افراد با ارادة خود وارد این پیمان میشوند. اما پس از ورود به این پیمان باید تمام لوازم آن را رعایت کنند. ازدواج گرچه هدفی انسانی را دنبال میکند، اما اصل و اساسی الهی دارد. ازدواج مقدس، است چراکه در وهلة اول باعث به وجود آوردن فرزندان خداوند میگردد و در مرحله دوم، سبب ایجاد حمایت دوجانبه و ارضاء غرایز جنسی میشود. ازدواج، تکهمسری و غیرقابل فسخ است، چرا که منشأیی الهی دارد و در حقیقت ازدواج محصول جامعه نیست، بلکه جامعه از طریق ازدواج به وجود میآید.[59]
مسیح ارزش ازدواج را در حد یک شعیره بالا برد، لذا در کلیسای کاتولیک به عنوان یکی از شعائر محسوب میگردد و بنابراین اولین قانون از قوانین شرعی که به ازدواج مربوط است، صراحتاً میگوید پیمان ازدواج مشروع میان دو شخص تعمید یافته ممکن نیست، مگر این که در آن هنگام، شعیره انجام شود. چنین ازدواجی غیرقابل فسخ است و اگر به درستی برگزار شود و مورد تأیید باشد هیچ قدرتی بر روی زمین نمیتواند آن را فسخ کند. بنابراین، غیرقابل فسخبودن ازدواج نه از سوی طرفین ازدواج و نه از سوی هیچ قدرت انسانی دیگری قابل فسخ نیست. در توضیح این که چرا چنین ازدواجهایی غیرقابل فسخ اند متألهان میگویند که ازدواج نماد انفکاکناپذیری مسیح و کلیسا است. براین اساس تمام افراد تعمید یافته تابع قوانین کلیسایی هستند، لذا میتوان نتیجه گرفت که نه تنها ازدواج مسیحیان کاتولیک، بلکه ازدواج افراد غیرکاتولیکی که تعمیدیافتهاند بیتردید شعائری و مقدس به حساب میآید و از آنجا که ازدواج یک شعیره به حساب میآید، غیرقابل فسخ است.[60]
اگرچه لوتر ازدواج را جزء شعائر مقدس قلمداد نکرده است، اما فرقههای پروتستان ازدواج را امری دینی دانسته، آن را در حضور کشیش انجام میدهند.[61] با این حال آن را شعیرهای مقدس نمیدانند. لوترمیگوید کسی نمیتواند این مسأله را انکار کند که ازدواج امری دنیوی و مادی است و میتوان به آن مانند خوراک و پوشاک و مسکن نگاه کرد و تابع قوانین حاکمان است. او همچنین میگوید ازدواج نه تنها از اساسی کتاب مقدسی برخوردار نیست، بلکه کاملاً ریشه در سنتها دارد و محصول تقنین کلیسا و بشر است. آباء شوراء "ترنت[62]" مسلماً این عقیدة لوتر را مدنظر داشتند و همین عقیده باعث صدور حکمی شده است که در آن انکارکنندة قداست ازدواج را ملعون دانستهاند. البته باید گفت این تصمیم شورای ترنت اولین تصمیم کلیسا از این دست نبوده است چرا که شورای "فلورانس" در18 دسامبر 1208 حکم مشابهی را صادر کرده بود. درحقیقت، میتوان گفت بر این اساس از اوایل قرن 13 میلادی قداست ازدواج به عنوان یک "دوگما" مطرح شده البته این "دوگما" درحقیقت ریشه در دوره ی رسولان دارد اما تا قرن 13 رسماً و آشکارا شعیره و مقدس محسوب نشد. درهرحال شهادت کتاب مقدس و بسیاری از آباء کلیسا بر قداست ازدواج، دلیلی چنان متقن است که انکار آن از سوی بعضی متالهان متقدم و متأخر، در آن خللی ایجاد نمیکند. پولس رسول در رساله به "افسسیان" میگوید: رابطة زن و شوهر باید مانند رابطة مسیح و کلیسای او باشد. زن همانگونه که تابع عیسیمسیح است باید پیرو شوهر خود نیز باشد، زیرا همانطور که عیسیمسیح در رأس کلیسا است شوهر نیز سرور زن به حساب میآید، پس همانطور که کلیسا تابع مسیح است، زن نیز باید در همه چیز از شوهر خود تبعیت کند.[63]
ای شوهران، همسران خود را دوست داشته باشید همانطور که مسیح به کلیسای خود محبت میورزد، مردان باید همسران خود را همچون خویشتن دوست بدارند و کسی که به همسر خود محبت میورزد به خود محبت ورزیده است. آیا کسی هست که از خویشتن بیزار باشد؟ (30-21/5) پولس رسول پس از این عبارت به ازدواج به عنوان یک امر الهی اشاره میکند و میگوید از آنجا که خداوند به واسطة آدم دست به خلقت زد پس مرد باید پدر و مادر خود را ترک کرده با زنی ازدواج کند و آن دو باید با یکدیگر یکی شوند(31/5). پولس به ازدواج به عنوان یک شعیرة مقدس الهی اشاره میکند[64](32/5).
نخستین ازدواج میان آدم و حوا در بهشت نمادی از اتحاد مسیح و کلیساست. در اینجا پولس رسول تفاوت میان ازدواج در عهدعتیق و ازدواج در عهد جدید را مورد تأکید قرار میدهد و براین اساس، ازدواج در عهدعتیق را پیمان عادی و عاری از قداست میداند، اما به عکس، ازدواج در عهدجدید را مقدس و شعائری تلقی میکند. البته پولس نمی خواهد مفهوم ازدواج در عهدعتیق را فرو کاهش دهد، بلکه تنها میخواهد بگوید ازدواج در عهد جدید به واسطه شعائری و مقدس بودن، واسطه دریافت فیض است. البته باید گفت که پولس رسول قداست و شعائریبودن ازدواج را به طور صریحی بیان نمیکند، بلکه این مفهوم از عبارات و گفتههای وی برمیآید و شورای ترنت نیز بر همین اساس یعنی رسالة "پولس" به "افسسیان"، ازدواج را امری مقدس و شعیره دانسته است. البته شورای "ترنت" در تجدید نظر در قانون مربوط به ازدواج، علاوه بر پولس رسول به عقاید "آباء کلیسا" و همچنین شوراهای دیگر توجه داشته است. قدیس اوگوستین[65] دراین باره میگوید: درمیان اقوام و ملل، افراد خوب کسانی هستند که به واسطة ازدواج و تولیدمثل و پاک دامنی و به واسطة روابط زناشویی از گناه مصونند. دربارة قوم خدا یعنی مسیحیان، خوبی و مصونبودن مردم علاوه بر آنچه گفته شد، به واسطه قداست ازدواج حاصل میآید که بر اساس آن حتی اگر طرفین از یکدیگر جدا هم نشوند هیچ یک نمیتواند مادامیکه طرف مقابل زنده است مجدداً ازدواج کند. او همچنین میگوید اگر زن و مردی با یکدیگر پیمان زناشویی بستند، این پیمان تا مرگ یکی از آن دو شکسته نخواهد شد. اوگوستین میگوید: همانطورکه روح فرد مرتد که یکبار با عیسیمسیح پیوندیافته بود و اکنون این پیوند را شکسته به رغم این ارتداد و شکستن پیمان شعیرة ایمان یعنی تعمید شکسته نمیشود، پیمان ازدواج نیز چنین وضعیتی دارد. بر این اساس او ازدواج را همردیف تعمید میداند و میتوان گفت ازدواج از نظر او یک شعیره به حساب میآید. قدیس آمبروز[66] در رساله به سرسیوس[67] میگوید: ما انکار نمیکنیم که ازدواج به واسطة عیسیمسیح تقدیس شده است.[68]
نظریة شعیره بودن ازدواج که در قانون جدید آمده است، هرگز مورد بحث و اختلاف کاتولیکهای رومی و کلیساهای شرق که از کلیسای روم منشعب شدهاند نبوده است.[69]
البته متألهان کاتولیک، ازدواج را دعوتی از سوی خداوند به همگان میدانند، با این حال از نظر ایشان هیچکس مکلف به ورود به پیمان ازدواج نیست. از سوی دیگر، پروتستانتیرم نیز بر تجرد تأکید نمیکند. در سال 1522 لوتر تجرد را محکوم کرد و خود در 13 ژوئن 1525 ازدواج کرد. جان کالون[70] اگرچه تجرد را مردود ندانست، اما آن را بر ازدواج ترجیح نداد. [71]
عقیدة بعضی از محققان دایر بر این که آموزههای کلیسا دربارة باکره گی و تجرد، ناظر بر تضعیف نهاد خانواده است نه تنها عقیدهای نادرست است، بلکه با حقایق تاریخی نیز در تضاد است. اگرچه کلیسا همواره تجرد را بر ازدواج ترجیح داده، با این حال هیچگاه آن را از ازدواج مقدستر نشمرده است.[72]
تعلیم پولس رسول دایر بر این که ازدواج نماد پیوند مسیح و کلیسا است، تأثیر عمیقی بر تفکر مسیحیت داشته است. در نزد مسیحیت ازدواج چیزی بیش از یک نهاد اجتماعی معمولی است و برتر از هر چیز، وضعیتی مقدس به حساب میآید. بر این اساس، زن و مرد جفت نیستند بلکه یک انسانند. این مطلب نشان میدهد که ازدواج چیزی بیش از یک پیوند جسمانی صرف است. میتوان گفت که ازدواج پیوند کامل عشق و محبت و تفاهمی دوجانبه و کامل است. ازدواج را میتوان پیوندی جسمی، معنوی دانست که بر اساس آن افراد چنان با هم پیوند مییابند که یک شخصیت را تشکیل میدهند.[73]
این باور که چیزی لزوماً ناپاک و فروکاهنده در پیوند جنسیتها در ازدواج وجود دارد، یا این که ازدواج توافق اجباری برای جبران ضعف بشری است، در تعالیم عهد جدید جایی ندارد، اما با وجود تعلیم، اصل انکار خود، نمیتوان گفت که وضعیت تجرد یا استنکاف از ازدواج در هر حال والاتر و مقدستر از ازدواج است. عهد جدید در دفاع از این نظریه چیزی نمیگوید. اگر پولس رسول وضعیت تجرد را ترجیح میدهد، این تنها بر اساس دلایل عملی استوار است و به خاطر این است که آزادی از امور دنیوی از این رهگذر بهتر حاصل میشود.[74] پولس رسول مسیحیان را به مقاومت دربرابر ازدواج ترغیب میکند و میگوید کسانی که ازدواج میکنند در زندگی با مشکلاتی مواجه خواهند شد البته وی در اول قرنطیان همچنین میگوید تن دادن به ازدواج بهتر از افتادن در دام شهوات است(9/7).[75] با این حال، اگر ما بتوانیم اینها را باورهای زاهدانه بنامیم که نه تنها در یهودیت بلکه در عالم غیریهودی نیز کاملاً رواج داشت، کاملاً محتمل است که این باورها از همان ابتدا وارد کلیسا شده است. رواج دردناک گناه و ضعف اخلاقی، که پیامد جنگ سرسختانه شهوت جسمانی با روح اند باعث شد که از اواسط قرن سوم، تفکر زاهدانه وارد کلیسا شود و به سرعت درجهان عمومیت پیدا کند. درخلال قرون وسطی، رجحان وضعیت تجرد، به افراطکاری منجر شد.[76]
تا اصلاحات قرن شانزدهم تلاش جدی برای حقانیت بخشیدن به زندگی مشترک و ازدواج سعادتمندانه نسبت به وضعیت تجرد صورت نگرفته بود. از نظر لوتر تمام اعمال راهبانه اساساً گناهآلودند و عموماً اصلاحطلبان چنین موضعی داشتند. مسألة رجحان تجرد، محور اساسی جدال میان کاتولیکهای رومی و مخالفانشان شد و شورای "ترنت" این آموزة تساوی وضعیت ازدواج و تجرد و یا رجحان ازدواج برتجرد را به شدت محکوم کرد. مخالفت با ازدواج دوم که از سوی کلیسا ابراز شد، یکی از نتایج روحیه زهدگرایی بود. ما نباید این مسأله را درتاریخ تفکر مسیحی امری بیاهمیت بدانیم. اجبار روحانیت به تجرد از دیگر نتایج نهضت زاهدانه بود. آنچه مهم است این است که به نظر میرسد که در خلال قرن سوم بود که مسأله شأنیت ازدواج روحانیان برای اولین بار مطرح شده است و این مسأله که روحانیون نیز می توانند مانند دیگر مسیحیان ازدواج کنند یا ازدواج نکنند، از این جا ناشی میشود. کسانی که به رجحان زندگی مبتنی بر تجرد عقیده داشتند طبیعتاً براین باور بودند که روحانیون به عنوان کسانی که به طبقه مقدس تعلق دارند، نباید ازدواج کنند. در همه حوادث در قرن سوم، این موضع اتخاذ شد که برهمانحالی بمانید که در آن دعوت شدهاید. شورای "انسیرا"[77] درسال 314 بعد از میلاد، مورد "شماسهایی" را که پیش از رسیدن به این منصب اسقف را از قصد خود نسبت به ازدواج آگاه کنند از این قاعده مستثنی دانست. شورای "الویرا"[78] درسال 305 بعد از میلاد قانون تجرد را با تهدید به محرومیت از روحانیت وضع کرد. شورای جهانی کلیسـاهـای "نیقیـه"[79]درسال 325 بعد از میـلاد تنها با اعتراض شدیـد شهیــد پافنوتیوس[80]معترف که به طور جدی از حیات مبتنی بر تأهل طرفداری میکرد، این مسأله را پذیرفت. از اواخر قرن چهارم این اصل که روحانیون ملزم شدند تجرد اختیار کنند در کلیسای غرب مقبولیت عام یافت. پاپ سرسیوس[81] درسال 385 بعد از میلاد در رسالة خود به همریوس[82] به عنوان اولین اعتقادنامه معتبر و اولین رساله اسقف رم که برای کلیسای غرب به عنوان قانون درآمد، ازدواج روحانیون را به طور کامل ممنوع اعلام کرد.[83]
اما در کلیسای شرق قانون تجرد هرگز به روحانیت تحمیل نشد. از شورای ششم قسطنطنیه درسال 680 میلادی ازدواج روحانیون بعد از رسیدن ایشان به این منصب ممنوع شد، اما برای کسانی که پیش از رسیدن به این منصب ازدواج کرده اند داشتن روابط زناشویی به استثنای استفان مجاز اعلام شد. همسر اسقف یا مجبور بود شماس گردد و یا این که دیرنشین شود. این قانون کلیسای شرق، به خاطر اهداف عملی تاکنون پابرجاست.
جهت دریافت فایل بررسی آداب و احکام ازدواج در دین های مزدایی و مسیحیت و اسلام درلطفا آن را بررسی نمایید